یا حسین

مداحی/سخنرانی/مولودی

یا حسین

مداحی/سخنرانی/مولودی

۵ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

بسم الله الرحمان الرحیم

وقتی میرم شاه نجف      دلم هوایی میشه   تو حرم شیر خدا   امام رضایی میشه

کبوتر عشق دلم همینکه راهی میشه         از حرم امام رضا کرب و بلایی میشه

ای خدا منو از همین جا پربده تا کربلا        ای خدا منو آشنا کن با حقیقت رضا2

(رضا سلطان زمین و آسمونه                              رضا آقای بهشت بیکرونه)

(رضا راز همه دلها را میدونه                      رضا مولای رئوف و مهربونه2)

ای خدا منو از همین جا پربده به کربلا        ای خدا منو آشنا کن با حقیق رضا2)

رضا سلطان..

شبا که دریای حرم انگاری طوفان میشه        مهمون ارباب خودش رئیت ایران میشه2)

دلم می خواد معتکف خاک خراسان بشم             حتی اگه یه شب شده خادم سلطان بشم

قلب من خودشو تو اوج زائرا گم میکنه           مادرم تا دلش می گیره نذر گندم می کنه

رضا سلطان..                 ای خدا..

(ماهمیشه تو زندگی فقط خدا رو داریم2)  ( ما هفته معصومه و رضا رو داریم2)

(خدا رو صد مرتبه شکر که خاک ایرانه دیگه      ما خونمون مدینه وکربلا رو داریم3)

آرام دستای کریمت دوباره حاجتای منو داد   انگاری که باب الحسین یا رضا باب الجواد

برای ما ها حرم نعمتیه                  می خواهم امشب که شب ولادتیه

بگم هر روز آقا زیر زبونم                 بدون که طعم غذای حضرتیه

(ای خدا منو از همین جا پر بده به کربلا            ای خدا منو آشنا کن با حقیقت رضا4)

  • فرزانه علیرضایی بیوکی

پنج داستان از زندگی پیامبر اکرم 

   
 


داستان هایی از زندگی معصومین

پیامبر و تقسیم کار درسفر
پیامبر اکرم(ص)دریکی ازسفر هایش دستوردادتا گوسفندی رابرای غذای کاروان آماده کنند.دراین میان یکی ازکاروانیان ویاران پیامبرگفت: ذیح گوسفندبا من.
دیگری گفت:کندن پوست گوسفندبامن.
سومی گفت:پخن گوشت آن بامن.
پیامبر(ص)گفت:جمع آوری هیزم برای آتش نیزبرعهده ی من.
یاران پیامبرباشنیدن این سخن به ایشان عرض کردند:یارسول الله!ماخودمان کارهاراانجام میدهیم،شمازحمت نکشید.
حضرت فرمود: می دانم که شما کارمن را انجام می دهید ولی من دوست ندارم میان شما مورد تبعیض در انجام کار ها باشم همه کار کنند و من بنشینم، زیرا خداوند دوست نمی‌دارد بنده‌اش را در میان یارانش با وضعی متمایز و جدا از دیگران ببیند، طوری که برای خود نسبت به دیگران امتیازی قائل شده باشد. سپس حضرت برخاست و برای جمع آوری هیزم به سوی صحرا رفت.۱

شکرگزاری پیامبر(ص)
نقل شده است که رسول اکرم(ص) آن قدر
نماز می‌خواند که پاهای مبارکش ورم می‌کرد؟ و در این خصوص از امام باقر(ع) روایت شده که شبی رسول خدا نزد عایشه بود، عایشه به آن حضرت گفت: یا رسول الله! چرا اینقدر وجود مبارک خود را به تعب انداخته و صدمه به خود می‌زنید؟ و حال آنکه خداوند گناهان گذشته و آینده شما را آمرزیده (گناهی اصلاً ندارید).
حضرت در جواب فرمود: ای عایشه! بهتر نیست که بنده‌ی شکر گزاری باشم.۲

صبر و حوصله پیامبر(ص)
روزی حضرت در مسجد با جماعتی از اصحاب نشسته و مشغول صحبت و گفتگو با آن ها بودند. کنیزکی از انصار وارد مسجد شد و خود را به پیامبر رساند. مخفیانه گوشه‌ی عبای آن حضرت را گرفت و کشید، چون آن حضرت مطلع شد برخاست و گمان کرد که آن دختر با ایشان کاری دارد. چون حضرت برخاست کنیز چیزی نگفت، حضرت نیز با او حرفی نزد و در جای خود نشست. باز کنیزک گوشه‌ی عبای حضرت را کشید و آن بزرگوار برخاست، تا سه دفعه آن کنیز چنین کرد و حضرت برخاست، و در دفعه‌ی چهارم که حضرت برخاست آن کنیز از پشت عبای حضرت مقداری برید و برداشت و روانه شد.
اصحاب از مشاهده‌ی این منظره ناراحت شدند و گفتند: ای کنیزک این چه کاری بود که کردی؟ جضرت را سه دفعه بلند کردی و هیچ سخنی نگفتی، و آخرش عبای حضرت را بریدی. چرا این کار را کردی؟
کنیزک گفت: در خانه‌ی ما شخصی مریض است، اهل خانه مرا فرستادند که پاره‌ای از عبای پیامبر را ببرم که آن را به مریض ببندند تا شفا یابد، پس هر بار خواستم مقداری از عبای حضرت را ببرم حیا کردمو نتوانستم. در مقابل رسول خدا(ص) بدون هیچ ناراحتیو عصبانیت، کنیزک را بدرقه کرد.۳

برتری علم نزد پیامبر(ص)
نقل شده است که روزی پیامبر(ص) وارد مسجد شد و در آنجا چشمش به دو اجتماع افتاد که از دو دسته تشکیل شده بود، هر دسته‌ای سرگرم کاری بودند.
یک دسته مشغول عبادت و ذکر و دعا بودند و دسته‌ی دیگر مشغول کسب علم و دانش. پیامبر(ص) هر دو دسته را از نظر گذرانید و از دیدن آنها خوشحال شد و به کسانی که همراهش بودند رو کرد و فرمود: این دو دسته هر دو کار نیک می‌کنند و هر دو دسته بر خیر و سعادتند، آنگاه جمله‌ای اضافه کردند و فرمودند: لکن من برای تعلیم و آگاه کردن مردم فرستاده شدم.
حضرت پس از این بیان در جمع دانشجویان نشست و با آنها مشغول دانش پژوهی شد.۴

میهمان نوازی پیامبر(ص)
سلمان فارسی می‌گوید: روزی به خدمت پیامبر اکرم(ص) شرفیاب شدم، در حالی که به تشک تکیه داده بود، وقتی من آمدم حضرت تشک را برای من داد و فرمود: ای سلمان! هر مسلمانی که برادر مسلمانش برای او مهمان می‌رود او نیز تشک خود را برای احترام گذاردن به آن برادر مسلمان به او بدهد، خداوند او را می‌بخشد و از گناهان او می‌گذرد.۵

پی نوشت ها ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. کحل البصر/ص۶۸.
۲. اصول کافی/ج۴/باب شکر/ص۲۸۹.
۳. بحارالأنوار/ج۷۱/ص۳۷۹/حدیث۱۳.
۴. منیه المرید.ص۲۶.
۵. کحل البصر/ص۶۹.

منبع: حسن شامی و حمید حسن زاده/داستان های شیرین و خواندنی از زندگانی حضرت پیامبر اکرم(ص)/مؤسسه‌ی انتشارات مشهور/چاپ اول/ سال ۱۳۸۲

  • فرزانه علیرضایی بیوکی

موضوع:تولد امام رضا       از کریمی با نام سکوت شب رو می شکنه

سکوت شب رو می شکنه،دم رضا رضا رضا

                                               دل دادن و دل بردن ،دم رضا رضا رضا

(ستاره بارونه ،جشن آقا مو نه4)   (می میزنم به عشق رضا پیمونه به پیمونه 4)

از دستای مهر بون تو پر می کشم به کهکشون

                                        همراه خیر کفترات ،(آقا جون )منو تو پهنات بنشون

آخه من جایی ندارم   سرمو رو پات می زارم ، هر چی که دارم از تو دارم

دار و ندارم ،دار و ندارم (بوی عشق می آد ازاوج آسمون،تا به عرش شده شبیه رنگین کمون 2) 

گل اگر باز میشه از اسم تو یاری میگیره،بوی خوش رو از تن تو یادکا ری می گیره

تو بهونه ای برای بودنی ، نفسی برای زنده مو ند نی، حرمی بر لب خیر ملکی

تو مدار فلکی ، تو منا یی ،(کعبه اگر بیت خدا ست،توی که حج فقرایی)

دست منو دامن تو (آ قا جونم امام رضایی)2

( ستاره بارونه جشن آقا مونه )  (می میزنم به عشق رضا پیمونه به پیمونه)4

یا امام رضا     یا امام رضا    تکرار

 ستاره با رونه ،جشن آقامونه    می میزنم به عشق رضا پیمونه به پیمونه

 یا امام رضا     یا امام رضا     تکرا ر 

سکو ت شب رو میشکنه ،تو آسمون دم رضا ،رضا ،رضا

                                 دل دادن و دل بردن دم رضا ،رضا ، رضا

ستاره بارونه ،جشن آقا مونه   می میزنم به عشق رضا پیمونه به پیمونه

یا اما رضا   یا امام رضا   تکرار

  • فرزانه علیرضایی بیوکی

     به نام خدا

سکرات مرگ و غمرات موت

اسم دیگر احتضار سکرات موت و غمرات موت است که سکرات جمع    سکرت است, یعنی آن حالت گیجی و سردر گمی شبیه مستی ,قرآن می فرماید:

سوره ق آیه 16  و سرانجام,سکرات و بیخودی در آستانه مرگ,بحق فرا     می رسد و به انسان گفته می شود این همان چیزی است که تو از آن         می گریختی!  غمرات هم به معنای شدائد و سختی هاست. سوره انعام آیه 93 اگر ببینی هنگامی که این ظالمان در شداید مرگ فرو رفته اند.این اسامی و عنوان ها هر یک حالتی از آن زمان باز گو می گند,از یک طرف دیگر   ترس و وحشت زیاد از موجودات عجیب و غریب که دارد می بیند و نیز ترس از علاعمی که ناشناخته است و دارند او را به آن سمت می برند و از طرف سوم خود فشار جدا شدن روح از بدن است.همه ای ها آنچنان انسان را به حالت گیجی و سردر گمی فرو می برد که که قرآن آن را سکرت الموت نامیده است.ما در یک دندان درد شدید گاه گیج می شویم و خیلی چیز ها یادمان    می رود حالا این کجا و هنگام قبض روح کجا ؟؟

توصیف سکرات موت در کلام امیر المومنین خطبه 19 نهج البلاغه سکرات موت را این گونه توصیف می کند :

آنچه بر انسان در لحظه مرگ می گذرد قابل توصیف نیست .از طرفی سکرات مرگ و سختی جان دادن و از طرف دیگر غم و اندوه فرصت هایی که از دست داده اند تمام وجودشان را می گیرد.در آن لحظات سخت اعضای بدن سست می گردد و رنگش تغییر می کند.به لحظه لحظه زیاد شدن آثار مرگ زبان از کار می افتد و قدرت سخن گفتن سلب می گردد ولی همچنان در بین اعضای خانواده خود آن با چشم نگاه می کند و با گوش هایش می شنود.  عقلش نیز سالم و فکرش باقی است.فکر می کند عمرش را در چه راهی تباه کرده و روزگارش را در چه چیز هایی به پایان رسانده.به یاد اموالی می افتد  که با خون دل آن ها را جمع کرده و کاری به حلال و حرام آن نداشته{پایان صفحه1

و حال باید برود جواب گوی آن ها باشد.لذت و استفاده اش برای دیگران  و حساب پس دادن و بدبختی اش برای او مانده.

مرگ همچنان برای اعضای بدنش چیره می گردد تا آنجا که گوش هایش هم مثل زبانش از کار بیفتد و فقط به خانواده اش نگاه می کند و حرکات زبانشان را می بیند ولی دیگر صدایی نمی شنود .پس از مدتی چشم او نیز از کار    می افتد و روح از بدنش خارج می شود و مانند مرداری در بین اعضای خانواده اش می افتد به طوری که از نشستن نزد او وحشت می کنند و از نزدیک شدن به او دوری می نمایند در این حال دیگر نه دیگر گریه کننده ای او را یاری می کند و نه کسی جوابش را می دهد. سپس او را برداشته به سوی آخرین منزل گاهش یعنی قبر می برند و او را در آنجا تنها می گذارند و به دست عملش می سپارند و از دیدارش برای همیشه چشم می پوشند.البته از قرائت کلام حضرت بر می آید که این نوع جان دادن مربوط به کسی است که حلال و حرام را در زندگی رعایت نکرده و عمرش را تباه نموده وگرنه برای مومنانی که اهل مراقبت و مراعات شئون دینی و الهی بوده اند صحنه زیبا است .

قبض روح مومن

امام سجاد ع در روایت قدسی می فرماید :

خداوند می فرماید پس وقتی که عجل حتمی بنده مومن من فرا می رسد من دو گل از بهشت به سوی او می فرستم که نام یکی از آن ها مسخیه نسبت به مالش بی علاقه می شود و با بوییدن گل منسیه دنیا را از یاد می برد بعد من روح او را قبض می کنم.اهل ایمان چنان با بوی عطر این نسیم های  بهشتی سرمست می شوند که دیگر علاقه ای به ماندن در دنیا را ندارند و به شوق عطر دل انگیزی که از حرم الهی به مشامشان رسیده است به راحتی جان    می دهند.

به امام صادق ع گفتند مرگ را برای ما توصیف کنید،حضرت فرمود:{پایان صفحه2

مرگ برای مومن همانند بهترین بوییدنی هاست که ببوید و در اثر استشمام بوی خوش عطسه ای بزند و تمام ناراحتی ها و رنج ها یک جا از او قطع    می شود.

قرآن هم قبض روح مومن را اینگونه توصیف کرده است(سوره نحل آیه 32)

الذین تقو فا انهم ..  ملائکه و فرشتگانی که مامور گرفتن جان مومن هستند به آن ها می گویند :سلام بر شما به خاطر اعمال خوبی که داشتید داخل بهشت شوید .

انواع جان دادن 4 دسته اند   بنابر اعمال:

1-  خوبانی که راحت جان می دهند،این نوع جان دادن مربوط به مومنانی است که زندگی خود را بر مدار حق و اطاعت از سیره اهل بیت سپری کرده اند که در آیه به این دسته اشاره شده.

2-  خوبانی که سخت جان می دهند،انسان های مومنی که هنور گناهان و خطا هایی به گردنشان است و نیاز است پاک شوند،چه بسا به سختی جان کندن تصویه گردد و همین سختی کفراره گناهانشان می شود.

3-  بدانی که راحت جان می دهند،برخی از کفار و اشقیا ممکن است آسان جان بدهند چه بسا همین امر موجب حیرت اطرافیان می گردد که چطور با این بدی ها اینقدر راحت جان داد؟؟ ولی باید توجه داشت که خداوند پاداش عمل کسی را ضایع نمی کند و از طرف دیگر قسم یاد کرده که پس از مرگ به کافر احسان نکند،پاداش خوبی کافر در همین دنیا داده می شود و اگر حسناتی از او بی پاداش مانده است همین آسان جان دادن به هنگام مرگ می تواند باشد.                                                                              امام کاظم ع :خداوند کافران را از حسناتشان تصویه می نماید و آخرین لذت است که به آنان می رسد که آخرین پاداش نیکی است که به نفع آنان است بنابر این راحت مردن کافران به خاطر تصویه حساب خداوند مهربان است.{پایان صفحه 3}

4-  بدانی که سخت جان می دهند،سختی جان دادن اولین سیلی ماموران الهی است برای شروع زندگی عذاب آور.مرحوم آیت الله اراکی خاطره ای از منبر محدث قمی نقل کرد که از ایشان شنیده اند،می فرمود زمانی وارد قبرستان وادی السلام درنجف شدم ناگهان صدای نعره های دل خراش را شنیدم هر چه نزدیک تر می شدم نعره ها شدید تر می شد مثل شتری که او را داغ می کنند و بر زخمش داغ می گذارند اما متوجه شدم دیگران خیلی عادی حرکت می کنند و نمی شنوند،از یک نفر سوال کردم،شما صدایی نمی شنوید؟؟ گفت خیر!فهمیدم فقط من می شنوم .وقتی نزدیک جنازه ای شدم که داشتند او را دفن می کردند دیدم فریاد از اوست که گویی قبرستان را به لرزه در آورده!!چه ظالمی بود که عذاب او اینقدر زود شروع شده بود.بله از بعضی ها اینگونه استقبال می کنند.

عوامل آسان جان دادن

در روایات بسیاری به عوامل مختلفی اشاره شده که مردن را آسان می کند یا وسوسه های شیطان را دفع می کند.چند امور باعث می شود که انسان راحت و با سلامت از این دنیا به عالم برزخ منتقل گردد:

1-  ایمان و اعتقاد سالم،بدون شک اولین شرط برای سلامتی و راحتی هنگام مرگ این است که آخرت و دین را قبول داشته باشیم.اتصال با خداوند برقرار باشد و با خدا قهر نباشد و تا وقتی او را به سوی خدا می برند سختی نکشد و بداند به سوی دوستش می رود.                     ملاقات حضرت ابراهیم ع با عزرائیل                                        در روایتی آمده که حضرت عزرائیل بر ابراهیم خلیل الله ظاهر شد،حضرت ابراهیم ابراهیم وقتی عزرائیل را دید حس کرد که دیگر آخر کار است پرسید یا ملک الملک آیا آمده ای دعوت کنی به اختیار خودم بیایم یا دیگر کار تمام است و اختیاری نیست.گفت نه اختیار داری حضرت ابراهیم فرمود:آیا دیده ای دوستی جان دوستش را بگیرد.عزرائیل ماند که چه کند و چه بگوید،خداوند متعال فرمود:به ابراهیم بگو آیا دوستی را دیده ای که از ملاقات دوستش ناراحت باشد؟؟{پایان صفحه 4}قطعا دوست مشتاق دیدن دوست است بنابر این

هر چه قدر ایمان محکم باشد مرگ برای انسان راحت تر است.خداوند در قرآن سوره ابراهیم آیه 27 می فرماید کسانی که ایمان آوردند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان هم در این جهان و هم در جهان دیگر استوار می دارد.

مهربان تر از پدر و مادر

در روایات متعدد آمده حضرت عزرائیل به مومن می گوید من از پدر و مادر به تو مهربان ترام  یا در روایاتی آمده ملک الموت هنگام مرگ به مومن شهادتین را تلقین می کند،ملائکه به او خوش آمد می گویند یا برای مومن دست گل معطر با نسیم رحمت به نام های مسخیه و منسیه می فرستد.

 

سلمان در بازار آهنگران

امام صادق ع فرمود روزی سلمان در کوفه از بازار آهنگران      می گذشت،دید جوانی غش کرده و مردم دور او جمع شده اند،وقتی سلمان را دیدند گفتند:اگر برای او دعایی بخوانی انشاء الله بلند       می شود،سلمان به بالین او آمد جوان چشمش را باز کرد و به سلمان نگاه کرد و گفت:این مردم که می گویند من مریض و غشی هستم اینطور نیست بلکه هنگامی که گذرم به این بازار افتاد دیدم چگونه با چکش های آهنین بر روی آهن های گداخته می زنند،به یاد این آیه افتادم، سوره حج آیه 21 می فرماید:

ولهم مقامحو من حدید «نگهبانان جهنم با گرز های آهنین اهل جهنم را می زنند»،دیگر نفهمیدم و افتادم.

حضرت سلمان فهمید این جوان با معرفت است،با او دوست شد،پس از مدتی جوان مریض شد و به حال احتضار افتاد. سلمان نزد او آمد بالای سرش نشست گفت:ای ملک الموت با برادرم مدارا کن.حضرت عزرائیل فرمود:ای ابا ابدالله من با هر مومنی دوست هستم و با او مدارا می کنم.شرط اول آن ایمان و اعتقاد سالم است.

وقتی پیامبر اکرم خبر شهادت امیر المومنین را به ایشان داد اولین سوالی که حضرت کرد این بود{پایان صفحه 5}

آیا در آن هنگام  دینم در سلامت است؟؟

ایمان پایدار و ایمان عاریه ای

روایات ایمان را دو نوع معرفی کردن 1- ایمان ثابت و پابرجا که با حوادث از بین نمی رود و 2- ایمان عاریه ای که انسان زود دینش را از دست می دهد،با یک وز وز پشه و مگسی که مانع خوابش        می شود بعضی ها کفرشان در می آید و کفر هم می گویند.با اندکی فشار و سختی ،مریضی، بالا و پایین شدن وضع مالی و کم و زیاد شدن حقوقی،یک سوال شبه ای چه بسا برخی کلمات کفر آلود      می گویند و یا خدا را متهم به ظلم می کنند.نعوذا با الله!!

باید ایمان و اعتقادمان را محکم کنیم راهش هم صرفا کلاس های عقاید و مطالعات عقیدتی نیست.این خوب است ولی فقط عقل را قانع می کند علاوه بر عقل دل هم باید فانع شود تا ایمان قلبی پیدا شود.

باور و ایمان قلبی راهش عمل است،بندگی است.

«سوره حجر آیه 99»می فرماید:پروردگارت را عبادت کن تا به یقین برسی.

    هر عملی را که بر طبق رضایت خداوند و دستورات دینی انجام دهیم،مانند چکشی که روی میخ می خورد و آن را فرو می برد،بر      ایمان و اعتقادمان می خورد  و آن را در درون قلبمان ثبت می کند.

بر عکس با هر معصیتی بند های اعتقادی پاره می شود.آن وقت چه بسا کسی اطلاعات دینی و معلومات دینی هم دارد،ولی درونش پوک است و باور ندارد،مثل شیطان که علم به خدا و قیامت دارد.لذا از خداوند از خداوند در خواست طول عمر تا قیامت را کرد،ولی قیامت را باور ندارد.خوشا به حال کسی که ایمانش را تا آخر عمر محافظت کرده،آن وقت دیگر از آن به بعد ایمانش او را از خطرات سکرات،شدائد موت،وسوسه شیطان محافظت می کند و راحت و سلامت عبور می کند.

از مرحوم آیت الله کوهستانی که از اولیاء الهی بودند نقد شده که آخر عمرشان دیگر حال حرف زدن نداشتند از او پرسیدند {پایان صفحه 6}

آقا جان ذکرتان را می گویید؟ فرمود خدا لعنت کند شیطان را هر وقت می خواهم ذکر بگویم سرفه ام می گیرد اما من مشت به دهانش        می زنم و هر طوری که شده ذکر می گویم.معروف است مرحوم علامه طباطبایی هم در آخر عمرشان دچار فراموشی شده بودند ولی نزدیکانشان می گویند ایشان لب هایشان تکان می خورد وقتی پرسیدیم با چه کسی حرف می زدید فرمودند با حضرت حق.

ایمان و اعتقاد سالم

ولایت اهل بیت به ویژه حضرت امیر شرط دوم برای سلامت و راحت جان دادن محبت و ولایت اهل بیت است که در واقع نشانه ایمان ناب و کامل است.امام باقر ع فرمود ولایت ما همان ولایت خداوند است که خداوند هیچ پیامبری را جزء به آن مبعوث نکرد.ولایت اهل بیت در حقیقت ولایت حق و شانی از شئون توحید است.لذا در روایات ما توحید را تا علی ولی الله دانسته اند.هم از امام سجاد و هم از امام رضا روایت شده که پس از دو جمله شهادتین فرمودند:توحید تا اینجاست به هر حال لطف اهل بیت همواره و در همه جا به دوستانشان می رسد،چه در دنیا،چه در هنگام مرگ،چه در عالم برزخ و چه در قیامت.در هیچ عالمی نیست که ما بی نیاز از آن ها شویم و آن ها هم دستشان بسته و کوتاه باشد.به تعبیری زیارت جامعه کبیره رحمت موصله است .رحمتی که قطع نمی شود.

(دستگیری اهل بیت در برزخ ) اگر در برخی روایات آمده شفاعت ما در برزخ نیست ودر قیامت است،به این معناست که شفاعت اصلی اهل بیت در برزخ نیست ودر مراحل بسیار سخت وهولناک قیامت بروز می کند .نه این که اصلا شفاعتی در برزخ نیست .لذا در زیارت عاشورا می خوانیم اللهم ارزقنی شفاعت الحسین یوم الورود ..خداوندا روزی که بر تو وارد میشوم شفاعت حسین نصیبم کن .ویا به این معناست که دستگیری اهل بیت در برزخ را اصلا شفاعت نمی گویند،بلکه کرامت و عنایت می گویند .همان طور که در دنیا دستگیری های متعددی دارند .مثل حضرت ولی عصر که الان کمک ودستگیری های بنهان و آشکار دارند .     ( بایان صفحه 7 )                             

شخصی مدتی به حضرت متوسل شد وحاجت نگرفت گله میکرد که آقا به فکر ما نیستی در حالی که حضرت را دیده بود حضرت به او فرمود : فلانی آیا در بچگی فلان خطر از تو رد نشد .؟؟ آیا در فلان جا فلان کار را نکردیم ؟وووو

آن شخص شرمنده شد گفت آقا دیگر نفر مایید خیلی شرمنده شدم  .این ها را شفاعت نمی گویند کرامت می گویند . لطف و عنایت می گو یند چه بسا در برزخ این گونه با شد .

((کیمیای ولا یت امیر المو منین ع)) ولایت و محبت ائمه همه ائمه شرط است .بخصوص داشتن محبت و ولایت امیر مومنین کیمیاست .حضرت علی ع میزان حق و باطل است مرز و ملاک ایمان و کفر است .چنان که امام صادق فرمودند:محبت علی ایمان است و بغض اش کفر است هر کس علی را دوست بدارد خداوند شدت و سختی جان دادن را بر او آسان است.یکی دیگر از اموری که باعث سکرات موت می شود(صله رحم و نیکی به والدین است).

چون جلوه ای از رحمت خداوند در آن ها ظهور کرده است.خداوند این محبت ها را در بین جمعی از انسان ها به نام ارحام ساخته است.کسی که قطع رحم می کند در واقع رحمت خدا را از خود قطع می کند.هر کس دوست دارد خداوند سکرات مرگ را بر او آسان کند نسبت به خویشان پیوند و نسبت به پدر و مادر احسان و نیکی باید داشته باشد.مرحوم محدث قمی در کتاب منازل الاخرت از حضرت رسول ص آورده در هنگام وفات جوانی نزد او حاضر    شد و گفت بگو لا اله الا الله،جوان زبانش بسته شد وقتی از مادرش جویا شدند مادر گفت شش سال است که با او سخن نگفته ام،حضرت فرمود اینک از او راضی بشو،آن زن گفت خداوند به رضایت شما از او راضی باشد در این موقع زبان جوان باز شد و حضرت به او فرمود بگو لا اله الا الله.یا من یقبل الیسیر و یعفو عن الکثیر اقبل منی الیسیر و اعف عنی  الکثیر انک انت اغفور الرحیم . ای خدایی که عمل کم و اندک را می پذیری و از گناهان بسیار     می گذری،عمل اندک مرا بپذیر و از گناهان بزرگ و بسیار من در گذر که همانا تو آمرزنده مهربانی.جوان آن کلمات را گفت و در همین حال از دنیا رفت.                                          

  • فرزانه علیرضایی بیوکی

زندگی نامه حضرت محمد (ص(


نام:محمد بن عبد الله

حضرت محمد (ص) در تورات و برخى کتب آسمانى »احمد» نامیده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پیش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را «احمد» نامیده بود.

کنیه حضرت محمد (ص ابوالقاسم و ابوابراهیم.

القاب حضرت محمد (ص):رسول اللّه، نبى اللّه، مصطفى، محمود، امین، امّى، خاتم، مزّمل، مدّثر، نذیر، بشیر، مبین، کریم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذکّر، یس، طه‏ و

منصب حضرت محمد (ص Description: :(آخرین پیامبر الهى، بنیان‏گذار حکومت اسلامى و نخستین معصوم در دین مبین اسلام.

تاریخ ولادت حضرت محمد (صر Description: :(وز جمعه، هفدهم ربیع الاول عام الفیل برابر با سال ۵۷۰ میلادى (به روایت شیعه). بیشتر علماى اهل سنّت تولد آن حضرت را روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول آن سال دانسته‏اند.

عام الفیل، همان سالى است که ابرهه، با چندین هزار مرد جنگى از یمن به مکه یورش آورد تا خانه خدا (کعبه) را ویران سازد و همگان را به مذهب مسیحیت وادار سازد؛ اما او و سپاهیانش در مکه با تهاجم پرندگانى به نام ابابیل مواجه شده، به هلاکت رسیدند و به اهداف شوم خویش نایل نیامدند. آنان چون سوار بر فیل بودند، آن سال به سال فیل (عام الفیل) معروف گشت.

محل تولد حضرت محمد (ص):مکه معظمه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).

نسب پدرى حضرت محمد (ص):عبدالله بن عبدالمطلب (شیبة الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصّى بن کلاب بن مرّة بن کعب بن لوىّ بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر (قریش) بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.


حضرت محمد (ص)روایت شده است که هرگاه نسب من به عدنان رسید، همان جا نگاه دارید و از آن بالاتر نروید. اما در کتاب‏هاى تاریخى، نسب آن حضرت تا حضرت آدم(ع) ثبت و ضبط شده است که فاصله بین عدنان تا حضرت اسماعیل، فرزند ابراهیم خلیل الرحمن(ع) به هفت پشت مى‏رسد.

مادر حضرت محمد (ص):آمنه، دختر وهب بن عبد مناف.

این بانوى جلیل القدر، در طهارت و تقوا در میان بانوان قریشى، کم‏ نظیر و سرآمد همگان بود. وى پس از تولد حضرت محمّد(ص) دو سال و چهارماه و به روایتى شش سال زندگى کرد و سرانجام، در راه بازگشت از سفرى که به همراه تنها فرزندش، حضرت محمّد(ص) و خادمه‏اش، ام ایمن جهت دیدار با اقوام خویش عازم یثرب (مدینه) شده بود، در مکانى به نام «ابواء» بدرود حیات گفت و در همان جا مدفون گشت.

و چون عبدالله، پدر حضرت محمد(ص) دو ماه (و به روایتى هفت ماه) پیش از ولادت فرزندش از دنیا رفته بود، کفالت آن حضرت را جدش، عبدالمطلب به عهده گرفت. نخست وى را به ثویبه (آزاد شده ابولهب) سپرد تا وى را شیر دهد و از او نگه‏دارى کند؛ اما پس از مدتى وى را به حلیمه، دختر عبدالله بن حارث سعدیه واگذار کرد. حلیمه گرچه دایه آن حضرت بود، اما به مدت پنج سال براى وى مادرى کرد.

 

مدت رسالت و زمامدارى حضرت محمد (ص):از ۲۷ رجب سال چهلم عام الفیل (۶۱۰ میلادى)، که در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده بود، تا ۲۸ صفر سال یازدهم هجرى، که رحلت فرمود، به مدت ۲۳ سال عهده‏دار امر رسالت و نبوت بود. حضرت محمد (ص)  علاوه بر رسالت، به مدت ده سال امر زعامت و زمامدارى مسلمانان را پس از مهاجرت به مدینه طیبه بر عهده داشت.

همسران حضرت محمد (ص):


۱ . خدیجه بنت خویلد.


۲ . سوده بنت زمعه.


۳ . عایشه بنت ابى بکر.


۴ . امّ شریک بنت دودان.


۵ . حفصه بنت عمر.


۶ . ام حبیبه بنت ابى سفیان.


۷ . امّ سلمه بنت عاتکه.


۸ . زینب بنت جحش.


۹ . زینب بنت خزیمه.


۱۰ . میمونه بنت حارث.


۱۱ . جویریه بنت حارث.


۱۲ . صفیّه بنت حىّ بن اخطب.


نخستین زنى که افتخار همسرى حضرت محمد (ص)را یافت، خدیجه بنت خویلد بود. حضرت محمّد(ص) پیش از رسیدن به مقام رسالت، در سن ۲۵ سالگى با این بانوى بزرگوار ازدواج نمود.

خدیجه کبرى (س) با موقعیت و اموال خویش، خدمات شایانى به پیامبر اکرم(ص) در اظهار رسالتش کرد. این بانوى بزرگ، از افتخارات زنان عالم است و در ردیف بانوان قدسى، همانند مریم و آسیه، قرار دارد. حضرت محمد (ص) به احترام خدیجه کبرى (س) تا هنگامى که وى زنده بود، با هیچ زن دیگرى ازدواج نکرد. همو بود که دردها و رنج‏هاى پیامبر(ص) را، که سران شرک و کفر متوجه آن حضرت مى‏کردند، تسلّى داده و او را در رسالت و نبوتش یارى می‏داد.

خدیجه کبرى(س) به خاطر مقام و منزلتى که در اسلام به دست آورده بود، مورد لطف و عنایت مخصوص پروردگار جهانیان قرار گرفت. به همین جهت روزى جبرئیل امین به محضر پیامبر اکرم(ص) شرفیاب شد و گفت: اى محمد! سلام خدا را به همسرت خدیجه برسان. پیامبر اکرم(ص) به همسرش فرمود: اى خدیجه! جبرئیل امین از جانب خداوند متعال به تو سلام مى‏رساند. خدیجه گفت: «اللّه السّلام و منه السّلام و على جبرئیل السّلام».

حضرت خدیجه (س) در ایام همسرى با حضرت محمد (ص) از احترام ویژه رسول‏ خدا(ص) برخوردار بود و پیامبر(ص) نیز همسرى مهربان و وفادار براى او بود. آن حضرت پس از وفات خدیجه (در رمضان سال دهم بعثت) همواره از او به نیکى یاد می‏کرد.

از عایشه، سومین حضرت محمد (ص)، روایت شده است:

«کانَ رَسُولُ اللّهِ(ص) لایَکادُ یَخْرُجُ مِنَ الْبَیْتِ حَتّى یَذْکُرَ خَدیجَةَ فَیَحْسَنُ الثَّناءِ عَلَیْها، فَذَکَرها یَوْماً مِنَ الْاَیّامِ فَادْرَکَتْنی الْغَیْرةَ، فَقُلْتُ: هَلْ کانَتْ اِلاّ عَجُوزاً وَقَدْ اَبْدَلَکَ اللّهُ خَیْراً مِنْها، فَغَضَبَ حَتّى‏ اهْتَزَّ مَقْدَمُ شَعْرِهِ مِنَ الغَضَبِ‏. (۱)

حضرت محمد (ص) هیچ‏گاه از خانه بیرون نمی‏رفت مگر این که یادى از خدیجه مى‏کرد و از او به نیکى نام مى‏برد. یک روز که حضرت محمد (ص) از خدیجه (س) یاد کرده و خوبى‏هاى او را بیان میکرد، غیرت زنانگى بر من غالب شد و به پیامبر(ص) گفتم: آیا او یک پیرزن بیشتر بود و حال آن که خداوند بهتر از آن (یعنى عایشه) را به تو داده است؟ پیامبر اکرم(ص) از این گفتار من، خشمگین شد، به طورى که موهاى جلوى سرش از شدت خشم به حرکت درآمد.

فرزندان حضرت محمد (ص):


الف) پسران ان حضرت محمد (ص):


۱ . قاسم. او پیش از بعثت پیامبر اکرم(ص) تولد یافت. از این رو پیامبر(ص) را ابوالقاسم نامیدند.


۲ . عبدالله. این کودک چون پس از بعثت به دنیا آمده بود، وى را «طیّب» و «طاهر» مى‏گفتند.


۳ . ابراهیم. او در اواخر سال هشتم هجرى متولد شد و در رجب سال دهم هجرى وفات یافت.


عبدالله و قاسم از خدیجه کبرى (س) و ابراهیم از ماریه قبطیه متولد شدند. وهرسه آنان در سنین کودکى از دنیا رفتند.

ب) دختران حضرت محمد (ص):

۱ . زینب (س)،  ۲. رقیه (س)،  ۳. ام کلثوم (س)،  ۴. فاطمه زهرا (س).

دختران حضرت محمد (ص) همگى از حضرت خدیجه(س) متولد شدند و تمام فرزندان رسول خدا(ص) جز فاطمه زهرا (س)پیش از رحلت آن حضرت، از دنیا رفته بودند. تنها فرزندى که از آن حضرت در زمان رحلتش باقى مانده بود، فاطمه زهرا(س)، آخرین دختر وى بود. این بانوى مکرّمه، افتخار بانوان عالم، بلکه همه انسان‏ها و مورد تقدیس و تکریم فرشتگان عرشى است. همو است که مادر سبطین و امّ الأئمة المعصومین(ع) است.

گرچه پیامبر اسلام(ص) به تمام خاندان مؤمن خویش علاقه‏مند بود، اما در میان همسرانش بیش از همه، به خدیجه کبرى (س) و در میان فرزندانش بیش از همه، به فاطمه زهرا (س) علاقه‏مند بوده و اظهار محبت و لطف میفرمود.

 

آغاز بعثت حضرت محمد (ص):


محمد امین ( ص ) قبل از شب ۲۷ رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نیاز با آفریننده جهان می پرداخت و در عالم خواب رؤیاهایی می دید راستین و برابر با عالم واقع . روح بزرگش برای پذیرش وحی – کم کم – آماده می شد .

درآن شب بزرگ جبرئیل فرشته وحی مأمور شد آیاتی از قرآن را بر محمد ( ص ) بخواند و او را به مقام پیامبری مفتخر سازد . سن محمد ( ص ) در این هنگام چهل سال بود . در سکوت و تنهایی و توجه خاص به خالق یگانه جهان جبرئیل از محمد ( ص ) خواست این آیات را بخواند : ” اقرأ باسم ربک الذی خلق . خلق الانسان من علق . اقرأ وربک الاکرم . الذی  علم بالقلم . علم الانسان ما لم یعلم ” . یعنی : بخوان به نام پروردگارت که آفرید . او انسان را از خون بسته آفرید . بخوان به نام پروردگارت که گرامی تر و بزرگتر است . خدایی که نوشتن با قلم را به بندگان آموخت . به انسان آموخت آنچه را که نمی دانست .

حضرت محمد (ص) – از آنجا که امی و درس ناخوانده بود – گفت : من توانایی  خواندن ندارم . فرشته او را سخت فشرد و از او خواست که ” لوح ” را بخواند . اما همان جواب را شنید – در دفعه سوم – محمد ( ص ) احساس کرد می تواند ” لوحی ” را که در دست جبرئیل است بخواند . این آیات سرآغاز مأموریت بسیار توانفرسا و مشکلش بود .

جبرئیل مأموریت خود را انجام داد و محمد(ص ) نیز از کوه حرا پایین آمد و به سوی خانه خدیجه رفت . سرگذشت خود را برای همسر مهربانش باز گفت . خدیجه دانست که مأموریت بزرگ ” محمد ” آغاز شده است . او را دلداری و دلگرمی داد و گفت : ” بدون شک خدای مهربان بر تو بد روا نمی دارد زیرا تو نسبت به خانواده و بستگانت مهربان هستی و به بینوایان کمک می کنی و ستمدیدگان را یاری می نمایی ” . سپس محمد ( ص ) گفت : ” مرابپوشان ” خدیجه او را پوشاند .

حضرت محمد (ص) اندکی به خواب رفت . خدیجه نزد ” ورقة بن نوفل ” عمو زاده اش که از دانایان عرب بود رفت ، و سرگذشت محمد ( ص ) را به او گفت . ورقه در جواب دختر عموی خود چنین گفت : آنچه برای محمد ( ص ) پیش آمده است آغاز پیغمبری  است و ” ناموس بزرگرسالت بر او فرود می آید . خدیجه با دلگرمی به خانه برگشت.


معراج حضرت محمد (ص):


پیش از هجرت به مدینه که در ماه ربیع الاول سال سیزدهم بعثت اتفاق افتاد، دو واقعه در زندگی حضرت محمد (ص) پیش آمد که به ذکر مختصری از آن می پردازیم : در سال دهم بعثت “معراج ” پیغمبر اکرم (ص ) اتفاق افتاد و آن سفری بود که به امر خداوند متعال و بهمراه امین وحی (جبرئیل ) و بر مرکب فضا پیمایی به نام “براق ” انجام شد.

حضرت محمد (ص) این سفر با شکوه را از خانه ام هانی خواهر امیر المومنین علی (ع ) آغاز کرد و با همان مرکب به سوی بیت المقدس یا مسجد اقصی روانه شد، و از بیت اللحم که زادگاه حضرت مسیح است و منازل انبیا (ع ) دیدن فرمود.

سپس سفر آسمانی خود را آغاز نمود و از مخلوقات آسمانی و بهشت و دوزخ بازدید به عمل آورد، و در نتیجه از رموز و اسرار هستی و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بی پایان حق تعالی آگاه شد و به سدرة المنتهی ” رفت و آنرا سراپا پوشیده از شکوه و جلال و عظمت دید. سپس از همان راهی  که آمده بود به زادگاه خود “مکه ” بازگشت و از مرکب فضا پیمای خود پیش از طلوع فجر در خانه “ام هانی ” پائین آمد.

به عقیده شیعه این سفر جسمانی بوده است نه روحانی چنانکه بعضی  گفته اند. در قرآن کریم در سوره “اسرا” از این سفر با شکوه بدین صورت یاد شده است : “منزه است خدایی که شبانگاه بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد اقصی که اطراف آن را برکت داده است سیر داد، تا آیتهای  خویش را به او نشان دهد و خدا شنوا و بیناست “. در همین سال و در شب معراج خداوند دستور داده است که امت پیامبر خاتم (ص ) هر شبانه روز پنج وعده نماز بخوانند و عبادت پروردگار جهان نمایند، که نماز معراج روحانی مومن است .


اصحاب و یاران حضرت محمد (ص):

پیامبر اسلام(ص) چه در مکّه معظمه و چه در مدینه، داراى اصحاب و یاران باوفایى بود که برخى از آنان پیش از آن حضرت و برخى دیگر پس از ایشان از دنیا رفتند و تعداد آنان به هزاران نفر مى‏رسد. در این جا به نام برخى از صحابه مشهور آن حضرت اشاره می‏شود:

۱ . على بن ابى‏طالب(ع).


۲ . ابوطالب بن عبد المطلب.


۳ . حمزة بن عبدالمطلب.


۴ . جعفربن ابى‏طالب.


۵ . عباس بن عبدالمطلب.


۶ . عبداللّه بن عباس.


۷ . فضل بن عباس.


۸ . معاذبن جبل.


۹ . سلمان فارسى.


۱۰ . ابوذر غفارى (جندب بن جناده).


۱۱ . مقداد بن اسود.


۱۲ . بلال حبشى.


۱۳ . مصعب بن عمیر.


۱۴ . زبیر بن عوام.


۱۵ . سعد بن ابى وقاص.


۱۶ . ابو دجانه.


۱۷ . سهل بن حنیف.


۱۸ . سعد بن معاذ.


۱۹ . سعد بن عباده.


۲۰ . محمد بن مسلمه.


۲۱ . زید بن ارقم.


۲۲ . ابو ایوب انصارى.


۲۳ . جابر بن عبدالله انصارى.


۲۴ . حذیفة بن یمان عنسى.


۲۵ . خالد بن سعید اموى.


۲۶ . خزیمة بن ثابت انصارى.


۲۷ . زید بن حارثه.


۲۸ . عبدالله بن مسعود.


۲۹ . عمار بن یاسر.


۳۰ . قیس بن عاصم.


۳۱ . مالک بن نویره.


۳۲ . ابوبکر بن ابى قحافه.


۳۳ . عثمان بن عفان.


۳۴ . عبدالله بن رواحه.


۳۵ . عمر بن خطّاب.


۳۶ . طلحة بن عبیدالله.


۳۷ . عثمان بن مظعون.


۳۸ . ابو موسى اشعرى.


۳۹ . عاصم بن ثابت.


۴۰ . عبدالرحمن بن عوف.


۴۱ . ابوعبیده جراح.


۴۲ . ابو سلمه.


۴۳ . ارقم بن ابى ارقم.


۴۴ . قدامة بن مظعون.


۴۵ . عبدالله بن مظعون.


۴۶ . عبیدة بن حارث.


۴۷ . سعید بن زید.


۴۸ . خَبّاب بن اَرَت.


۴۹ . بریده اسلمى.


۵۰ . عثمان بن حنیف.


۵۱ . ابو هیثم تیهان.


۵۲ . ابىّ بن کعب.

تاریخ و سبب رحلت حضرت محمد (ص):

دوشنبه ۲۸ صفر، بنا به روایت بیشتر علماى شیعه و دوازدهم ربیع الاول بنا به قول اکثر علماى اهل سنّت، در سال یازدهم هجرى، در سن ۶۳ سالگى، در مدینه بر اثر زهرى که زنى یهودى به نام زینب در جریان نبرد خیبر به آن حضرت خورانیده بود. معروف است که پیامبر اسلام(ص)در بیمارىِ وفاتش مى‏فرمود: این بیمارى از آثار غذاى مسمومى است که آن زن یهودى پس از فتح خیبر براى من آورده بود.

محل دفن حضرت محمد (ص):

مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى) در همان خانه‏اى که وفات یافته بود. هم اکنون مرقد مطهر آن حضرت، در مسجد النبى قرار دارد.

 

  • فرزانه علیرضایی بیوکی